۲۴ تیر ۱۳۸۴، ۱۸:۴۹

درد دل‌هاي فرزند يك جانباز ؛ مادر گريان، برادرانم نگران و من محكوم به فروخوردن بغض تركيده در گلو !

درد دل‌هاي فرزند يك جانباز ؛ مادر گريان، برادرانم نگران و من محكوم به فروخوردن بغض تركيده در گلو !

آيا براي كساني كه سالها در سكوت صبر پيشه كردند، فردا دير نيست؟ تا چه زمان به عنوان وارثان جانبازان شيميايي سيلي صبر به گونه هايمان بنوازيم و پدر تا چه وقت بايد از شرم گل گون باشد ؟ مادر گريان! برادرانم نگران و من محكوم به فروخوردن بغض تركيده در گلو.

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر : از ميان اخبار و گزارشهاي متعدد مربوط به وضعيت اسفبار جانبازان دوران دفاع مقدس اين بار نامه فرزند يكي از جانبازان شيميايي به دستمان رسيد . اين نامه را روابط عمومي و بين الملل شهرداري مشهد برايمان ارسال كرده است . رنج نوشته‌هايي كه دل هر انسان بيداري را به درد مي‌آورد . اميد كه مسئولين اين حرف‌ها را سياه‌نمايي نپندارند و بپذيرند كه در همين نزديكي‌ها ، سختي‌ها و تلخي‌هايي وجود دارد . هيچ يك از كنگره‌ها و مراسم گوناگون تجليل ، تعريف و تمجيد‌هاي ظاهري از ايثارگران ، آب سردي بر آتش درون و سينه سوخته اين فرزند دفاع مقدس نبوده است . پس بايد همت كرد و چاره‌اي انديشيد.

« زهرا پردال» دختر جانباز شيميايي « محمد پردال» شاغل در شهرداري منطقه 3مشهد از روزگار عزيمت پدر به جبهه‌ها و لحظات تلخ فراق ، مجروحيت و بازگشت او ، و سختي‌هاي بعد از جنگ مي‌گويد :

در هنگامه آتش و خون و آن زمان كه عزت و استقلال ملت ما دستخوش متاع جهانخواران شده بود جوانمرداني از اين مرز و بوم با سري پر شور از عشق به اسلام و قرآن و دلي لبريز از اميد به وعده الهي كمر همت بستند. آنان قد برافراشتند تا اهريمني متجاوز را از اين سرزمين خدايي برانند، بي پرواي جان در برابر خصم زمان سينه سپر كردند و اوج از خودگذشتگي را به نمايش گذاشتند.

«محمد پردال» عضو يكي از آن گروههاي بزرگي بود كه در عمليات والفجر 8 در هواي عاشقي سم مهلك را به درون كشيد تا نفسي مسيحايي براي زنده كردن عشق هاي مردم بيابند ، از لب چشمه تشنه بازگشته اند تا طعم شهد وصال را براي محرومان از زندگي شيرين واگويه كنند.

پدرم! دستهايم چقدر ناتوان بود وقتي مي خواستم از تو بنويسم! چقدر ناتوان بودم وقتي مي خواستم از تو سخني بگويم و عرش و فرش را پر از عشق تو كنم.نمي دانستم چگونه كلام را آغاز كنم كه تو خود كلام جاودانه اي.

آري پدرمن نمونه اي از خيل عظيم و سرشار اين قهرمانان است، او استوار و با ايماني راسخ در عرصه زندگي كوشا و اميدوار به آينده است. او زماني خانه را ترك كرد كه مسئوليت خانه را به دوش مي كشيد و در اوايل دوران زندگي مشترك با مادرم بود.

پدرم به خاطر ميهن، حفظ ناموس، حفظ آب و خاك ، دين و اعتقاداتش تصميم گرفت و پا به عرصه جبهه ، جنگ، ايثار و جانفشاني گذاشت و مادرم با داشتن سه فرزند و نبود پدر مسئوليت خانه را به دوش كشيد.نبود پدر از يك طرف و مخارج سنگين اجاره خانه از طرف ديگر به مادرم هجوم مي آورد و مادر اين اسوه فداكاري تمام اين مشكلات را به جان خريد و خم به ابرو نياورد.

پس از گذشت چهل روز كه براي مادر به اندازه چهل سال گذشت خبر تلخ و دردناكي به او رسيد. آري پدر مجروح شده و غمي بر غم هاي مادر افزوده شد. وقتي در بيمارستان قائم مشهد بستري گرديد مادر سراسيمه بر بالين وي رفت.پدر بيهوش شده بود.پس از سپري شدن يك هفته از عمل جراحي دشواراو دوباره تصميم گرفت به جبهه برود و با وجود پافشاري مادرم مبني بر نرفتن او بار ديگر به جبهه اعزام شد. هنوز دو ماه نگذشته بود كه در عمليات والفجر 8شيميايي شد. پدرم تا كنون 19بار مورد عمل جراحي قرار گرفته و در سال 79 به آلمان اعزام شد به اميد بهبودي ، اما باز هم درد و بيهوشي.

آري، پدر پس از درمان در آلمان با مشكل جديدي روبه رو شد. او در خواب دچار تشنج مي شود و تا زماني كه به بيمارستان نرسد خوب نمي شود.

از مادرم نمي دانم چه بگويم دلم مي خواهد بگويم صبر، ولي صبر هم خجالت مي كشد از مقام مادرم. راستي مادر تو چه مي كني ؟ آيا جز اين است كه تو پرتوي هستي از نور الهي؟

آري مادرم روزهاي متمادي از ساعتي قبل از طلوع خورشيد تا پاسي از شب پرستار بود و ما همه غرق مناجات ؛ خدايا ما را درياب. غريبي ما را ، تنهايي ما را . و ديگران با ما همنوا شدند تا او به لطف خود نظري به ما كرد و پدر ماند.

اكنون از شما مسئولان مي پرسم آيا حقيقت نمايان و بيداري آنهمه ايثار، كساني نيستند كه سالهاست روي تخت هاي سرد و بي روح خوابيده اند.آيا براي كساني كه سالها در سكوت صبر پيشه كردند، فردا دير نيست؟ آيا اين جانبازان به ويژه شيميايي،  اسوه هاي ايثار، فريادرسي دارند؟

تا چه زمان به عنوان وارثان جانبازان شيميايي سيلي صبر به گونه هايمان بنوازيم و پدر تا چه وقت بايد از شرم گل گون باشد ؟ مادر گريان! برادرانم نگران و من محكوم به فروخوردن بغض تركيده در گلو.

کد خبر 206652

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha